آدم باید یک دوستیداشته باشد که خواهرش نباشد!
دختر خاله و دختر عمه واین هام نه. که معشوقش نباشدهم!!
دوست های مرد از دخترها بهترند خیلی وقت ها.
بعد حتا نباید خیلی بزرگتر یا کوچکتر از تو باشد. که زیادتر بفهمد یا کم تر.
حتا تَرَش اینکه باید بلد باشد به جاینصیحت کردن و اینها وقتی که حماقت می کنی
فقط بهت بگوید "دیوانه"!
و ایندیوانه را یک طوری بگوید که تو کیف کنی.
بعد گفتن ندارد که این دوستت باید خواندنبلد باشد حتمن.
چون آدم هایی که خواندن نمی دانند نوشتن هم بلد نمی شوند!
به عبارتیباید نوشتن بلد باشد حتمن.
آن وقت هر از گاهی بروی برایش بنویسی : "خسته ام."
که بنویسی به بودنش احتیاج داری چه قدر. بعد توضیح هم ندهی.
یعنی توضیح تووی اینطور رفاقت ها مهم نیست اصلن.
همین "خسته ام" کفایت می کند.
بعدش او برایتبنویسد.
نوشته اش یک طوری باشد که هی تووی روزهای بعدترش بروی. بخوانی. و هیذوق کنی.
هی تووی دلت یک طوری قلقلک بیاید که انگار یک عالمه ماهی قرمز کوچولو دارندشنا می کنند .
آدم باید دوستی داشته باشد که مهم نباشد اگر سالی یک بار هم نبیندش.
یا حتی تلفنی هم حرف نزنید باهم .
چون اصلن تووی این طور رفاقت ها این چیزها مهمنیستند که .
همینی که می دانی هست و می شود بنویسی برایش "خسته ام".
همین که ماهی قرمز شنا کند تووی دلت . کفایت می کند!!!!
ما هنوز بازی نکردیم.
انتهای همه ی مهمانی ها!
تنها سخنی که از حنجره ی بچگی های ما در می آمد! همین بود.
تمام وقت به رفع کاستی ها و دفع کدورتها گذشتهبود و
ابتدای نشئه ی بازی! گاه رفتن بود.
آن وقتها می گفتند از بچگی ست و از قدرندانستن لحظات!!
اما این روزها هم کماکان اوقاتی به سر می رسند
و هنگامه ی رفتن هامی شود و بریدن ها!!
و دل من باز کودکانه می گرید و می گوید: "ما هنوز بازینکردیم."
راس می گنکه انسان! موجود بی جنبه ی زیاده خواهیه!
چون هنوز هیچی نشده باز دلم خواسته تت که!!
دلم خواسته که باز تازه از زیر دوش اومده باشیبیرون و من همون جوری که آب چی بیام توو حوله ت .
تا وقتی که خشک شی
که باز بعد از شام بخوابیم روو اون مبله و من تیشرت تو تنم باشه که تووش بوی تو رو می ده
که تو هی مزه ی راکی بدی و من هی هوست کنمو هی مزه ت کنم.
دوست دارم وقتایی رو که مهم نیست ساعت چند می شه
که مهم نیست کی صبح می شه
کی دیر می شه
دوست دارم وقتایی رو که موقع خواب! به هیچی فکرنکنم!!
هیچی نباشه که خیالش کنم که دلم بخوادش
چون خودش هست خودش کنارته
و تو خوبی
و آرومی
و پُری
و لبخندته
دوست دارم وقتایی رو که دیگه هیچ صدایی نمیاد
بازوت زیر سرمه
گرمه
امنه
بعد تو آرووم آرووم حرف بزنی و ته ریشات بخورن پشتگردنم و گوشم
بعد من قلقلکم بشه و یه چیزی ته دلم آب شه.
دوست دارم وقتایی رو که خوابت عمیقه
چشمات بسته ست
بعد من انگشتامو بلغزونم روو پوستت
و هی نگات کنمو نگات کنم و نگات کنم.
دوست دارم وقتایی رو که یه دستتو گذاشتی زیر سرت وداری حرف می زنی
بعد من برم زیر بغلت اون توو که تاریکه جا بیفتم وگرم شم و صداتو از توو قفسه ی سینه ت بشنوم
دوست دارم گوشمو بذارم روو صدای قلبت
بعد وسطایی که داری با موهام بازی می کنی خوابمببره یکهو
خواب واقعنی.
دوست دارم وقتایی رو که چشامو باز می کنم و دستاتهنوز دورم حلقه ن
که داری نگام می کنی
که هستی
که خوبی
که دردت نیست
که فقط خودمونیم
تو و من
دوست دارم وقتایی رو که داری مدیرعاملانه با تلفنحرف می زنی
بعد من پشت گردنتو گاز بگیرم
بووت کنم
بعد هی قیافه ت با حرفای آدم حسابیانه ت کلی فرقکنن و خنده دار شی.
کلن از این صبحای تنبل آرووم که صدای صبحانه درستکردنتو می دن خوشم میاد!
از این که عوض صبحانه خوردن هی حواسم پرت تو باشهخوشم میاد هم!!
از این که میز صبحانه تا یک عالمه وقت بعدش همون جورپخش و پلا باقی بمونه خوشم تر میاد هم!!!!!!!!!
درباره این سایت